احساس کردم درست روی لبه هستم. اول باور نکردم. یعنی نخواستم که باور کنم. آرام آرام این فکر شروع کرد به خراش دادن ذهنم. نکنه این خواب و خیال نباشه. بلکه واقعیت داشته باشه. یاد سقوط افتادم. چه سقوط دلانگیزی میتونه باشه. با دستهایی باز به پشت. در حالیکه سکوی سقوط هر لحظه کوچکتر میشه. آسوده و آرام. احساس کردم باد سردی از زیر داره نوازشم میده. بخود آمدم. یعنی چه. یعنی به همین راحتی به لبه رسیدم؟ بدون اینکه کوچکترین نقشی داشته باشم؟ که اگر هم داشتهام هم ناخودآگاه. شاید هم تقصیر او باشه. نه. او هرگز این جایگاه رو در زندگی من نداشته که من را به این موقعیت بکشه. من خودم رو واقعگراتر از این حرفا میدونم. هرچند بعضی مواقع ما شرایط رو تعریف نمیکنیم. اصولاً هیچوقت تصمیمهای اساسی رو نمیشه اجرا کرد. انگار آدم با خودش داره قایمموشک بازی میکنه. تصمیم گرفتم بدون فلسفهبافی در مورد احتمالات چشمهام رو باز کنم.
حدسم درست بود. درست لبه بودم. کم مونده بود از تخت پایین بیافتم. خدا لعنت کنه این تخت فکستنی رو.
بعد از جنگ دوم ترکهای تندرو به پاکسازی مقامات رده بالای عثمانی و نیز مخالفان خود پرداختند. نوشتهاند سرهنگی را اعدام میکردند. فرمانده جوخه اعدام جوانکی بوده است بیتجربه که با دستپاچگی سعی میکرده است جوخه را آماده کند.
سرهنگ که از این آشفتگی به خشم آمده بود، به فریاد درآمد: «بیلیاقتها، شما میخواهید ارتش را اداره کنید؟ ... سربازان به خط. آماده. گوش به فرمان من....آتش»
همه از تاریکی میترسند، چون خاطرهای در تاریکی ندارند.
من از تاریکی نمیترسم، تاریکی منشاء تمام خاطرات زیبایم است.
سلام
این وبلاگ رو امروز درست کردم از امروز اینجا مینویسم حالا چی مینویسم هنوز خودمم نمیدونم شاید کارایی که کردم و بلاهایی که سرم اومده (آخه کم بلا سرم نمیاد
) چیزایی که تو وبگردیهام گیرم میاد و فکر کنم که به درد شما هم بخوره. شایدم گاهی دلم گرفت و از نوشته های خودمم هم گذاشتم
.
هان یادم رفت خودم رو معرفی کنم
اسمم امیر هستش اما اسم پویراز رو خیلی دوست دارم و شما هم به این اسم صدام کنین ممنون میشم.( هه هه الان میدونم به چی فکر میکنین الان دارین میگین که هاااااااااااااا اییییکه گفتی یعنی چههه پویراز رو میگین دیگه نه؟!)
پویراز یک اسم ترکی هستش به معنی باد صبا بادی که از سمت شکال میوزد و قدرت بسیاری دارد.
ها سنم موند بیست و سه سال دارم تو ارومیه زندگی میکنم و دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسی هستم(دانشگاه پیام نور واحد ارومیه).علاقه زیاد به یادگیری زبونای مختلف دارم و علاقه وافری هم به کامپیوتر و به خصوص شبکه دارم.الان هم درس میخونم و هم کار میکنم کارم تدریس زبان انگلیسی هستش که بیشتر از سه سال هستش که مشغول به این کارم و در کنار اون هم با دوستم یه کافی نت راه انداختیم. کافی نت تکنیکال تشریف بیارین در خدمتیم.
دیگه چیزی به ذهنم نمیاد فعلاْ کافیه
امیدوارم اینجا همدیگرو تنها نذاریم به امید خدا این وبلاگ هرروز به روز میشه
ها راستی اینم یه پویراز دیگه هستش که دوسال اونجا مینویسم
یا حق...!