پویراز

من پیامبر نیستم جوان...!

پویراز

من پیامبر نیستم جوان...!

مرگ تدریجی...!

تورم ، گرونی ، عدم اطمینان به آینده ، همه این حرفای ترسناک . . . همشون یه نتیجه مزخرف می دن . هیچ وقت به فکر آینده دراز مدتت نیستی و همش می خوای ببینی تا فردا ، هفته دیگه اصلا نهایتا ماه بعد چی میشه ؟ بیشتر از اونو نمیتونی فکر کنی ، برنامه ریزی کنی . اصلا محیط زیست چیه ؟ فانتزی و لوکس میشه . وقتی می گی فلان حیوون نسلش داره منقرض میشه 98% شونه بالا می اندارن و به لسان مبارک می فرمایند به ...مم  !! ما خودمون گیر و گرفتاریم .

خب باشه . . به فکر حیوونا نباش . اصلا کمبودشونو حس نکن . شاید رو نسل تو تاثیری نذاره . با خودت می گی خب مثلا که چی الان دیگه شیر خوزستان نداریم خب نداشته باشیم . . . ببر مازندران نداریم ؟ خب نداشته باشیم . چه فایده ای داره واسمون . جنگلای شمال درب و داغون شدن ؟ عیبی نداره .شمام گیر می دیا .حالام بد نیست فعلا میشه ازشون لذت برد . خب این جوریه؟ اوکی . ببینم با خشک شدن دریاچه ارومیه چی کار می کنین ؟

این دریاچه بیچاره دومین دریاچه آب شور دنیاست که با حوضه آبریزش 3% مساحت ایران رو شامل میشه . 7 تا رود دریاچه رو تغذیه می کردن . زرینه رود ، سیمینه رود  ، گدار ، بار اندوز ، شهر چای ، نازلو و زولا ( هفت خواهران ) اما مسیر همشون منحرف شده و روشون سد زده شده . دیگه آبی به اون صورت وارد دریاچه نشده . گوزن کمیاب زرد ایرانی تو یکی از جزیره اش سکنی داره و آرتمیا که یه جور سخت پوسته و خوراک فلامینگوها تو این دریاچه زندگی می کنه . خواستن ارومیه رو به تبریز نزدیک کنن . خب بکنین چرا ریدین تو دریاچه؟ 14 کیلومتر خاک ریختن توی آب دریاچه . الان 100ساله که تو همه دنیا توی آب پل می زنن . اینا خاک ریختن تو آب !! که باعث شده که گردش آب از شمال به جنوب دریاچه مختل بشه و  شوری بخش جنوبی دریاچه ارومیه به 300 گرم در هر لیتر برسد و بره سمت مرگی تلخ  .  الان حدود یک چهارم از وسعت دریاچه ارومیه کم شده و از ارتفاع آب هم تا 6 متر و یه جاهایی تا 30کیلومتر هم عقب نشینی کرده .

فکر کردین عقب نشینی کرده اون وقت چی گیر مردم اومده ؟ زمین ؟ نخیر بابا جون . شوره زار . فقط شوره زار . تازه مگه این شوره زار سرجاش میمونه ؟ همه زمینای اطرافش رو تا شعاع 100کیلومتری آلوده می کنه و می کشه .دیگه هیچ گیاهی توشون عمل نمیاد .سمت تبریز رو هم بیشتر ، چون جهت بادها از غرب به شرقه  . آب چاها شور میشه .

اون وقت با جناب قاضی پور نماینده شربف ارومیه که صجبت شده که چرا این جوری شد و چی کار باید کرد ایشان با قلبی مملو از تسلیم و رضا فرموده اند" این کارخداوند متعال است که متعادل کننده دنیاست و خداوند میخواهد نظم جهان طبیعت را به خواست خودش تغییردهد .و کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که باید نمک دریاچه را استخراج کنیم تا بی نمک نمانیم ( نشریه همشهری جوان ۱۰اسفند ۸۷)  

من که از این همه درایت کف کردم و دیگه چیزی نمی تونم بگم . فقط . . .  

جزیره گوگل دروغ است...!

 

چندی پیش خبر جزیره گوگل را شنیدم٬ بعد از تحقیقات در این باره متوجه شدم که یک جای کار می‌لنگد٬ زیرا با توجه به اینکه این خبر در سال 2005 در اسمش‌ورد منعکس شده ولی هنوز گوگل بصورت رسمی این خبر را در سایت خبری خود منتشر نکرده است و تنها اخبار منتشره اختصاص به آقای باراک اوباما دارد! بنظر شما دلیل‌ش چه می‌تواند باشد؟!

متن خبر منتشر شده از جزیره اختصاصی گوگل با نام GoGooroa که بتازگی قصد خرید آنرا دارد را به زبان فارسی از اینجا بخوانید٬ این خبر در تمام وبسایت‌های معروف از جمله smashsworld و googland و … پیچیده‌است ولی شواهد حاکی بر کذب بودن این مسئله است؛ چرا؟

همانطور که می‌دانید یکی از معتبرترین نقشه‌‌های جهان Google Map می‌باشد ولی این نقشه معروف این جزیره ساخته‌ی تخیلات ذهن چند وبلاگ‌نویس را برایش هیچ ماهیت خارجی قائل نیست! مثلا شما وقتی خانه‌ای نو در جایی از وطن‌تان یا خارج از آن می‌خرید ابتدا حداقل اطلاعاتی از منطقه جغرافیایی آن در ذهن خود حفظ می‌کنید تا اگر دوست‌تان از شما پرسید: « خانه نو مبارک٬ حالا کجا هست؟ » شما مثل هویج نگاهش نکنید ولی جالب است که بدانید اگر نام قدیم این جزیره یا حتی نامی که بعداً قرار است گوگل بر این جزیره بگذارد را در Google Map جستجو کنید آنگاه گوگل دقیقاً نقش هویج را در مقابل شما بازی خواهد کرد! در مورد سایت خبری گوگل نیز در پاراگراف اول اشاره‌ای کردم٬ با توجه به اینکه این تغییر مکان برای گوگل بسیار حیاتی و در حقیقت سرنوشت او را دگرگون خواهد کرد حداقل نوشتن مقاله‌ای کوتاه در اینباره در سایت رسمی‌اش می‌توانست گفته‌های بنده را نقض کند.

چه کسی این خبر را منتشر کرده؟! معلوم نیست که این خبر از پشت پرده گوگل به بیرون درز پیدا کرده یا ساخته عده‌ای وب‌نگار است که خواسته‌اند تفننی به نوشته‌های خود بدهند به هر حال بنده حدس می‌زنم اولین بار خبر از سایت Googland منتشر شده و اگر به انتهای این سایت نیز نگاهی باندازید متوجه خواهید شد که این سایت بصورت رسمی فعالیت‌های خود را بدون هیچگونه وابستگی به گوگل می‌داند

This web site is not affiliated with nor sponsored by Google

 همین اعلام مستقل بودن سایت گوگل‌لند می‌تواند دلیلی بر غیر معتبر بودن خبرش در مورد گوگل باشد٬ بطور مثال شما کدام خبر را موثق تر می‌دانید؟ وقتی از غریبه‌ای می‌شونید که دوست‌تان خانه‌اش را عوض کرده یا زمانی که خود او به شما زنگ می‌زند و آدرس خانه‌ی جدیدش را به شما می‌دهد. زین‌پس حواس‌مان باشد عجولانه مطلبی را نقل نکنیم٬‌ ابتدا کمی درباره‌اش تحقیق کنیم تا خودمان ناآگانه مبلغ دروغ نشویم.

می‌خوای وقتی ایمیل برات میاد یک چراغ واقعی روی میزت چشمک بزنه؟

بله درست متوجه شدید ، ایده‌ی جالبیه نه؟ فکرشو بکنید ، مانیتور شما خاموشه فقط کامپیوتر به اینترنت وصله ، هر وقت براتون ایمیل بیاد یک چراغ LED خوشگل روی میزتان چشمک می‌زنه و به شما خبر میده. این DIY آموزش ساختش را از اول تا آخر مرحله به مرحله همراه با تصویر به شما آموزش میده. پس ادامه را داشته باشید 

 

 

ادامه مطلب ...

مراحل عشق از دید دانشمندان...!

دانشمندان و محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسیم کردن.

اول کشش جنسی که قاعدتأ دوره کوتاهی است.

دوم، حس جسمی - عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شه و در اصل یواش یواش احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیره.

مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولانی مدته. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتوی تبار دکتر روانشناس در لندن می گن که فرق نمی کنه مال کدوم کشور باشی یا تابع کدوم فرهنگ این سه مرحله بر همه وارده . . .

وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیره کاملتر و کاملتر میشه و با کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشه ولی عشق عمیقتر میشه .

عجیبه که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم این تکامل عملا انجام میشه. اوایل رابطه ، سطح مغز درعواطف ما نقش داره و بعد با عمیقتر شدن احساس ما جالبه که قسمتهای داخلی و عمیق مغز درگیرعاطفه میشن، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه .

نتیجه چند آزمایش که نشون میده در ملاقات اول چه چیزهائی باعث میشه که بگیم بیقرار یا الفرار . . .

اصولا بین 90 ثانیه تا 4 دقیقه بیشتر طول نمی کشه که قلبا حس کنیم که از یکی خوشمون می یاد یا نه ؟


ادامه مطلب ...

۵۰ راه ساده برای بدست آوردن مشترکان خوراکی بیشتر

این مطلب ترجمه آزادی است از ۵۰ Simple Ways to Gain RSS Subscribers که در وبلاگ معتبر Daily Blog Tips منتشر شده است.

البته به نظر می رسد که برخی از روشهای ارائه شده در این مطلب، در وبلاگستان فارسی کاربرد ندارند و یا حداقل عرف نیستند، اما به هر حال بسیاری از آنها می توانند راهگشا باشند.

اکثر وبلاگ نویسان، عاشق خوانندگان خوراکی خود هستند. علاوه بر این اکثر آنها دوست دارند که مشترکان خوراکی جدیدی هم بدست آورند. خیلی مسرّت بخش است، اگر یک روز صبح از خواب برخیزید و ببینید که شمارنده فیدبرنر وبلاگتان ۲۰۰-۳۰۰ شماره جهش داشته است! اینطور نیست؟!

اما متاسفانه گویا چنین روزهایی به ندرت دیده می شوند و اکثر وبلاگ نویسها مدت زمان زیادی را صرف می کنند تا بتوانند تعداد اندکی مشترک جدید خوراکی را جذب نمایند.

آیا راهی برای حل این معضل وجود دارد؟ آیا روشی هست که بتواند تاثیر شگرفی روی تعداد مشترکین خوراک وبلاگ بگذارد؟

البته که هست! افراد زیادی در این باره نوشته اند، اما من هم می خواهم نظرم را در این باره عرضه کنم. من در این مطلب سعی کرده ام تا ۵۰ ایده ای را که برای افزایش دادن تعداد مشترکین خوراکی وبلاگ به ذهنم می رسد را لیست کنم. امیدوارم که به کار آید!


ادامه مطلب ...

بدون شرح...!

 

 

!?Do You Hate Me

!...Not Yet

>

استیو مک کوئین...!

استیو با بازی در فیلم حباب در سال 1957 وارد عرصه ی سینما شد.و در سال 1958 با بازی در سریال تلویزیونی جایزه بگیر که در کشور ما با نام پیگرد به نمایش در آمد نامی برای خود دست و پا کرد و به محبوبترین چهره ی آن زمان تلویزیون تبدیل شد. او پس از این شروع به گشتن به دنبال پدرش کرد تا او را برای اولین بار ببیند؛ پس از جستجوی فراوان عاقبت مکان زندگی وی را یافت و برای دیدار پدر راهی آنجا شد. اما زمانی که وارد خانه ی پدر شد او یک روز بود که از دنیا رفته بود و حسرت دیدارش را برای تمامی عمر به دل استیو گذاشت. همسر دوم پدر استیو به او گفت: زمانی که سریال تو شبها از تلویزیون پخش می شد پدرت با علاقه به آن نگاه می کرد و می گفت: قهرمان این فیلم احتمالاً پسر من است ؛ اما هیچوقت پدر استیو موفق نشد پاسخی مثبت برای این گمان خود بشنود.

 

استیو پس از این ماجرا بیش از پیش به سینما پرداخت و با بازی در فیلمهای معروفی چون نوادا اسمیت ؛ دانه های شن؛ فرار بزرگ؛ بچه سینسیناتی؛ هفت دلاور؛ بولیت؛ حادثه توماس کراون؛ آسمانخراش جهنمی و چند فیلم دیگرشهرتی جهانی برای خود دست و پا کرد.او همیشه هامفری بوگارت؛ جیمز کاگنی و جان وین را مورد ستایش خود قرار می داد. در همین سالها بود که استیو با نیل آدامز ، بازیگر آن زمان هالیوود آشنا شد و ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای تری لزلی و چدویک استیون بود . استیو در فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید قرار بود با پل نیومن همبازی شود ولی بخاطر درخواست دستمزد زیاد که از عادتهای او بعد از شهرتش بود از کار کنار رفت و جای خود را به رابرت رد فورد داد.

                                                           

در ۹ آگوست سال ۱۹۶۹استیو به یک مهمانی شبانه در خانه کارگردان بزرگ سینما رومن پولانسکی دعوت شد . اما بخت بالای خود او آنشب به آن مهمانی نرفت. آن شب آن مجلس مورد هجوم وحشیانه ی تبهکاری به نام چارلز منسون و گروهش ، موسوم به گروه HELTER SKELTER  قرار گرفت . چارلز منسون در آن حادثه شارون تیت همسر رومن پولانسکی  را ؛ که خود هنر پیشه بود و در آن دوران لقب زیباترین هنرمند هالیوود را یدک می کشید ،که اتفاقاً هشت ماه و نیمه هم باردار بود را با ۱۵ ضربه چاقو از پا در می آورد .پس از این حادثه استیو  تصمیم گرفت بطور مخفیانه باخود اسلحه حمل کند، و نیز مشغول یادگیری کاراته شد و موفق به اخذ کمربند مشکی و دان ۹ در این رشته رزمی گردید؛ سپس به فراگیری جیت کاندو نزد بروس لی پرداخت و به یکی از بزرگترین شاگردان بروس لی تبدیل شد.او همچنین موتور سواری بسیار قابل و ماهر بود و موتور سواری او در صحنه هایی از فیلم فرار بزرگ خود گواه این واقعیت است. در سال ۱۹۷۲ استیو برای بازی در فیلم فرار مرگبار همبازی الی مک گرا ، هنرپیشه دختر فیلم  LOVE STORY شد. در جریان فیلمبرداری این فیلم بود که استیو و الی دلباخته ی یکدیگر شدند بطوری که از ابراز عشق و علاقه به یکدیگر ،حتی پیش چشم عکاسان و شاهدان عینی نیز لحظه ای به خود تردید راه نمی دادند . و پس از اتمام کار ساخت این فیلم ،آن دو با یکدیگر ازدواج کردند. سال بعد ، یعنی در سال ۱۹۷۳ زمانی که استیو مک کوئین برای بازی در شاهکار پاپیون در کنار داستین هافمن ، به همراه گروه ساخت فیلم راهی آمریکای لاتین شد ، الی او را در این سفر همراهی کرد. اما ازدواج آنها چهار سال بیشتر دوام نداشت و در سال ۱۹۷۶از یکدیگر جداشدند. استیو سپس در یک فیلم وسترن غیر معمول ، با نام تام هورن ایفای نقش کرد.

درسال ۱۹۷۸ استیو با یک مدل و مانکن به نام باربارا مینتی آشنا می شود و پس از مدتی بایکدیگر ازدواج می کنند.  در سال۱۹۷۹ استیو مشغول ایفای نقش در فیلم شکارچی تبهکاران گردید. در جریان فیلمبرداری صحنه های تعقیب و گریز این فیلم استیو دچار سرفه های طولانی و ضعف شدید می گردید. در ۲۲نوامبر سال ۱۹۷۹ به دکتر مراجعه نموده و دکترها سرطان ریه را تشخیص دادند؛ و به او مهلتی شش ماهه دادند؛ اما وی بخاطر فیلمبرداری سکانسهای باقیمانده فیلم تا یک ماه با هیچکس درباره ی بیماریش سخن نگفت.

سرانجام استیو مک کوئین با آخرین جمله اش در سکانس پایانی فیلم شکارچی تبهکاران که گفت: «خدا برکتت دهد» با دنیای سینما خداحافظی کرد. درماههای آخر ،سرطان او را آنچنان رنجور ساخته بود که در بستر بیماری افتاد.

 

وعاقبت درروز ۷ نوامبرسال ۱۹۸۰در حالی که همسرش باربارا در کنار بستر او بود و دستانش را در دستش گرفته بود با جمله ی دوستت دارم از دنیا رفت.جسد استیو را همانطور که خواسته بود سوزاندند و خاکسترش را به اقیانوس آرام ریختند.

 بی شک تاریخ سینما نام مرد چشم آبی و دوست داشتی خود ، استیو مک کوئین  را که با عنوان سلطان خونسردی معروف بود ، هرگز از یاد نخواهد برد.